aaa 290 views
ماجرای اشغال”کویت”توسط عراق”صدام”-آتش بس جنگ باایران
می 19, 2018 در 11:23 ق.ظ توسط ستادسامرا
ماجرای حمله صدام به کویت
ماجرای حمله صدام به کویت ونجات ایران!
در روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ اولین گروه آزادگان ایرانی به وطن بازگشتند
خداوند چگونه چاره ساز می شود!ایران پیروزمیدان
صدام بطمع تسلط کویت ودسترسی به منابع ودخائرآن کشور-برای اینکه خیالش ازجانب حمله رزمندگان ایران آسوده باشد قطعنامه راپذیرفت
دوم اوت(اگوست) ۱۹۹۰(پنج شنبه، ۱۱ مرداد ۱۳۶۹) چند ساعت پس از قطع مذاکرات عراق و کویت بر سر تقسیم درآمد نفت یک منطقه مرزی، ارتش عراق به کویت حمله کرد و برق آسا این سرزمین را تصرف و ضمیمه خاک عراق کرد. حمله نظامی با شرکت یکصد هزار سرباز، ۷۰۰ تانک، چهار اسکادران هوایی و کل ناوگان عراق آغاز شده بود. امیر کویت و خانواده او قبلا به کشور سعودی فرار کرده بودند. کاخ امیر، ساختمان وزارت دفاع کویت و چند نقطه حساس دیگر بمباران شد
***
این رویداد دو هفته پس از اشغال نظامی کویت توسط ارتش صدام و ۲ روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامهای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران بار دیگر عهدنامه ۱۹۷۵ الجزیره را پذیرفت و به شرایط ایران برای پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقبنشینی از مرزهای ایران و آزادسازی اسیران ایرانی را داد.
هنگامی که رزمندگان ایرانی در زمستان سال ۶۵ پشت دیوارهای بصره رسیدند قطعنامه ۵۹۸ مطرح و در سال ۱۳۶۶ به تصویب سازمان ملل متحد رسید. ایران در محتوای قطعنامه نکات مثبت و منفی آن را مورد تأمل قرار داد بنابراین در اولین موضعگیری نه آن را رد کرد، نه پذیرفت.
در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ طی پیامی از طرف امام خمینی اعلام شد. عراق پذیرش قطعنامه را به منزله ضعف ایران تلقی کرد و با همراهی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بار دیگر مرزهای ایران را مورد تجاوز قرار داد. مرصاد عملیاتی بود که در پاسخ به تجاوزگری منافقین در عملیات فروغ جاویدان آنان طراحی شده و متجاوزان را به شکست کشاند.
عراق بعد از این شکست که بازتاب گستردهای در رسانههای جهانی و منطقهای داشت، دریافت که در تحلیل دلایل پذیرش قطعنامه از سوی ایران دچار خطا شده است. صدام در ۱۷ مرداد ۶۷ به ناگزیر آتشبس را پذیرفت و اعلام آمادگی کرد که وارد مذاکره شود.
پس از آتشبس و شروع مذاکرات دقیقا دو سال طول کشید تا مبادله اسرا بین دو کشور ایران و عراق به مرحله اجرا درآید، در صورتیکه مطابق بند ۳ قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل و بر اساس کنوانسیون سوم ژنو مصوب ۱۲ اوت ۱۹۴۹، پس از مخاصمه جنگ باید تمام اسرا بدون تأخیر به کشور خود بازگردانده شوند.
شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۱۸ مرداد ۶۷ قطعنامه ۶۱۹ را تصویب کرد و به موجب آن گروه ناظران نظامی ایران و عراق و سازمان ملل (یونیماگ) که حدود ۴۰۰ نفر از ۲۵ ملیت مختلف تشکیل شده بود در مرزهای دو کشور ایران و عراق مستقر شدند.
پیگیریها و مذاکرات فیمابین دو کشور دنبال میشد تا اینکه در ۲۶ رمضان ۱۴۱۰ برابر اوایل اردیبهشت ۶۹ صدام، رئیسجمهور وقت عراق طی نامهای خطاب به مقام رهبری و رئیس جمهوری وقت خواستار مذاکرات در راستای صلح شده و پیشنهاد کرد که روز عید مبارک فطر ملاقات مستقیم در یک کشور ثالث مثل عربستان انجام گیرد. هاشمی رفسنجانی، رییسجمهوری وقت در پاسخ نوشت: «ما مصممیم که در راه صلح همانند دوران دفاع، اعتماد مردم را به همراه داشته باشیم» و پیشنهاد داد قبل از تماس رؤسای دو کشور، نمایندهای از سوی طرفین در کشوری ثالث وارد مذاکره شوند و درباره آنچه باید انجام گیرد گفتوگو کند تا زمینه تصمیم نهایی را فراهم سازد.
باب مکاتبات باز شد و ادامه یافت تا اینکه در تاریخ ۶۹/۵/۱۷ ایران طی نامهای بر معاهده ۱۹۷۵ تأکید کرد. رییسجمهوری عراق نیز در پاسخ طی نامهای در ۲۳ مرداد ۶۹ آن را پذیرفت و با تاکید بر اینکه «به هر آنچه میخواستید دست یافتید»، نوشت: «مبادله فوری و همه جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران به سر میبرند، از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین – قصرشیرین و راههای دیگری که مورد توافق قرار میگیرد صورت خواهد گرفت و ما آغازگر این اقدام خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷ اوت ۱۹۹۰ [برابر با ۲۶ مرداد ۱۳۶۹] به آن مبادرت خواهیم کرد… با این تصمیم، ما دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد.»
اینچنین بود که در تاریخ ۲۶ مردادماه اولین گروه اسرای جنگی آزاد شده و به آغوش ملت بازگشتند. تمامی مردم ایران این پیروزی را جشن گرفته و شور و هیجانی در خانوادهها و محلهها ایجاد شده بود. در تاریخ ۲۷ مرداد ۶۹ رئیسجمهور ایران خطاب به صدام نوشت: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما تبدیل آتشبس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت.»
هاشمی رفسنجانی خود درباره نامهنگاریها با صدام میگوید: «مکاتبات حساس و کارگشای اینجانب با صدام دیکتاتور بغداد در فضا و شرایطی خاص از بیم و امید شکل گرفت که نهایتا به آزادی آزادگان انجامید، ضمن آنکه امروز هم وقتی حامیان سابق صدام دوباره آن نامه را میخوانند، به خاطر ادبیات خاص آن عرق شرم بر پیشانی خویش میبینند.»
اسرای سرافراز ایرانی از چند نقطه مرزی با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت حرم امام خمینی و همچنین دیدار با آیتالله خامنهای از نخستین برنامهها و اقدامات مشترک آزادگان ایرانی بود. آیتالله خامنهای در دیدار با آزادگان گفت: «… یکی از چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه میداشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید… مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران از خود آزادمردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازی به وطن بازگشتند…شما در دوران اسارت شرایط سختی را گذراندید، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابر دشمن شدید.»
در پی بازگشت آزادگان به ایران دستور تشکیل ستاد رسیدگی به امور آزادگان صادر شد. ستاد رسیدگی به امور آزادگان در ۲۲ مرداد ۱۳۶۹، براساس قانون حمایت از آزادگان مصوب ۲۳ آذرماه ۱۳۶۸ مجلس تشکیل شد و در نخستین گام با تبادل انبوه اسرا مواجه شد و براساس همان قانون و با مساعدت و همراهی دیگر دستگاهها مسئولیت این کار عظیم را به دوش گرفت و تبادل بیش از ۴۰۰۰۰ آزاده و به همین تعداد اسیر عراقی را انجام داد. این ستاد بیش از ۲۷۰ واحد ستادی در سراسر کشور تشکیل داد و ارائه خدمات به آزادگان را در زمینههای گوناگون آغاز کرد./منبع:تاریخ ایرانی
***
شیخ جابراحمدالصباح -امیرسابق کویت-میگوید: در پایان کنفرانس زمانی که میخواستیم عراق را به مقصد کویت ترک کنیم؛ "صدام" خود شخصا پشت فرمان اتومبیل ویژه بنز تشریفات نشست و هدایت خودرو را تا فرودگاه "بغداد" به عهده گرفت. در اتومبیل فقط من بودم و او؛ در حالیکه صدام سیگار برگ کوبایی بر لب داشت و فضای خودرو مملو از دود این سیگار شده بود در بین راه به او گفتم در کویت منتظرش هستیم و اولین سفر خارجیاش را به مقصد کویت داشته باشد. "صدام" هم با تکبیر جواب داد: کویت خانه ماست و میآییم.
وی ادامه میدهد که منظور او را آن موقع نفهمیدم و وقتی در حال فرار از کویت در تابستان 1990 میلادی بودم متوجه حرف آن مردک متکبر خبیث شدم و در همانجا آرزو کردم (ای کاش) به او در جنگ با ایرانیها کمک نمیکردم؛ او نمکنشناس و نمک به حرام بود.
همراهان "امیر سابق کویت" میگویند که دیکتاتور سابق عراق وقتی به کویت حمله کرد، امیر کویت در خواب بود و با وضعیتی پریشان او را به خاک عربستان منتقل کردند.
چند روز بعد از اشغال نظامی کویت توسط بعثیها، صدام شیخ جابر احمد الصباح را فردی عیاش و فاسد معرفی کرد و فیلمی از عیاشیهای او را پخش نمود. صدام در پاسخ به این سوال خبرنگاری که چرا دیگر لباس نظامی نمیپوشد، گفت: من در کویت مردی مقابل خود نمیبینم. اگر در جنگ با ایرانیها لباس نظامی میپوشیدم، به دلیل آن بود که آنها مرد جنگ بودند.
در ساعت 2 نيمه شب به وقت محلي در تاريخ دوم اگوست 1990 ، زبده ترين نيروهاي گارد رياست جمهوري عراق (شامل لشگر يكم حمورابي ،لشگر دوم مدينه المنوره،لشكر سوم مكانيزه توكل علي الله و لشكر ششم موتوريزه بخت النصر) و نيرو هاي ويژه ارتش عراق هجوم به خاك كشور پادشاهي كويت را اغاز كردند.
نقش محوري و اصلي ارتش بعثي عراق را در اين هجوم كماندوهاي ان ارتش بر عهده داشتند كه بوسيله هليكوپتر و قايق براي حمله به شهر كويت وارد خاك كويت شده و ساير نيروها نيز اقدام به تصرف فرودگاه ها و دو پايگاه هوايي كويت نمودند.
ارتش عراق براي حمايت از اين واحد هاي عمل كننده خود اقدام به گسيل نمودن 1 اسكادران هليكوپتر ميل 25 ،تعدادي زيادي هليكوپترهاي ترابري ميل 8 و ميل 17 و 1 اسكادران هليكوپتر بل 412 براي پشتيباني نيروهاي خود نمود.مهمترين ماموريت اين هليكوپترها نقل و انتقال و پشتيباني از كماندوها در شهر كويت و سپس پشتيباني از واحد هاي زميني پيشروي كرده در خاك كويت بود.
نيروي هوايي ارتش عراق در ان مقطع داراي حداقل 2 اسكادران سوخوي 22، 1 اسكادران سوخو 25، 1 اسكادران ميراژ F1 و 2 اسكادران ميگ 23 بود.ماموريت اصلي نيروي هوايي عراق در ان برهه كسب برتري هوايي در برابر اندك حملات و مقاومت هاي محدود جنگنده هاي نيروي هوايي كويت كه از دو پايگاه هوايي موجود در خاك خود حملات شان را عليه متجاوزان انجام ميدادند ميشد.نيروي هوايي كويت در ان زمان شامل چندين فروند جنگنده ميراژ اف 1 و جنگنده داگلاس اسكاي هاوك ميگرديد.
همزمان با سقوط شهر كويت و منطقه (Dasman) ،امير كويت جابر الأحمد الصباح به بيابانهاي عربستان گريخت.او برادر كوچكتر و نانتي شيخ فهد الأحمد الجابر الصباح بود.
شيخ فهد الأحمد الجابر الصباح كسي بود كه در زمان حمله نيروهاي متجاوز عراقي به منطقه (Dasman) اقدام به دفاع و دفع حملات عراقي پرداخته بود و توسط عراقي ها كشته شد وعراقي ها جسد او را بر روي يكي از تانكهاي خود بستند..
پس از فتخ كويت صدام علاء حسين علي را بعنوان دست نشادنده خود در كويت بر سر كار گمارد ولي در حقيقت علی حسن المجید التکریتی معروف به علی شیمیایی كويت را اداره مي نمود.
اعترافات صدام : اشغال کويت فقط دو ساعت طول کشيد جورج پيرو: اين جلسه نيز در مورد اشغال کويت توسط عراق است.
صدام حسين: من شخصا نقشه حمله به کویت را کشيدم و از آنجا که کويت از لحاظ جغرافيا يک زمين باز است، اشغال آن احتياجى به نقشه و منابع قدرت ندارد. هر کسى که اندک تجربه نظامى داشته باشد، مىتواند يک نقشه مؤثر و موفق راطراحی کند. اشغالکویت حدود دو ساعت و نيم وقت گرفت و هميناندازه نيز براى آن وقت در نظر گرفته بودیم؛ ولى عملا اين امر نبايد بيش از يک ساعت وقت بگيرد. با توجه به محبت مردم کويت به من، تصرف کويت بايد در مدت زمان کمترى صورت مىگرفت. من در جلسات سابق نیز گفته بودم که مردم کويت از عراق خواسته بودند که آنها را از شر رهبرانشان نجات دهند.
جورج پیرو(بدل صدام): چگونه شهروندان کويتى اين خواسته خود را به اطلاع شما رساندند؟
صدام حسین: برخى از شهروندان و نه همه آنها اين علاقه را داشتند و ما اين علاقه آنها را احساس کرديم.
جورج پيرو: نیروهای عراقی به چه علت به شهر ساحلی خفجی حمله کردند و چه کسی چنین دستوری داد؟
صدام حسین: من بودم که نقشه اين حمله را کشيدم و تصميم ندارم مسئوليت اقدامات خودم را به دوش ديگران بياندازم. بعد از تجربه جنگ هشت ساله با ايران از سال 1980 تا 1988 اين کار بسيار آسان بود. هر طرح نظامى نياز به اطلاعاتى در مورد جغرافياى منطقه، سلاح و توانائىهاى دشمن دارد. همچنين شناخت توانائىهاى خود، ميزان آموزش و امکانات لجستيکى و روحيه سربازان خودى لازم است. اصولا طرح حمله به شهر خفجى يک طرح ساده بود. زمين اين شهر مانند زمين شهرهاى جنوب عراق باز است و هيچ موانع طبيعى در آن وجود ندارد و تنها عامل نگرانى ما نيروى هوايى دشمن بود.
جورج پيرو: آيا هدف حمله به شهر خفجى، مجبور کردن نيروهاى همپيمان به وارد شدن در يک جنگ زمينى با نيروهاى عراقى بود؟
صدام حسین:کارشناسان نظامى مىدانستند که هر حمله زمينى به نيروهاى ارتش عراق کار دشوارى است و دشمن براى حمله زمينى به عراق بايد حداقل دو ميليون سرباز داشته باشد؛ ولى دشمنان به راحتى از نيروى هوايى خود استفاده مىکردند و به اهداف ارتش عراق حمله کرده و سپس به پايگاههاى خود باز مىگشتند. اطلاعاتی که ما به دست آوردیمنشان مىداد که نيروهاى دشمن در منطقه اطراف خفجى مستقر بودند. به همين منظور ارتش عراق تصميم گرفت نيروهاى همپيمان را مورد تهاجم خود قرار داده و آنها را مجبور به جنگ زمينى نمايند. نيروهاى همپيمان به دنبال حمله عراق به آن منطقه از آنجا عقبنشينى کردند و از آن به بعد نيروهاى هوايى دشمن حملات پى در پى به مواضع ارتش عراق مىنمود و باعث شد که روز به روز خسارتهاى ما بيشتر شده و هر روز ما تعداد بيشترى از سربازان و از مهمات خود را از دست بدهيم. بدون اينکه دشمنى در پيش روى ما باشد. من با این سخن که نیروهای عراقی در خفجی شکست خورده و مجبور به عقبنشینی شدند مخالفم. نيروهاى ما در اصل تصميم نداشتند شهر را اشغال کنند و تنها به دنبال مسلط شدن بر مواضع نيروهاى همپيمان بودند. بعد از اينکه ارتش عراق با هيچ مقاومتى در آن منطقه روبرو نشدند، نيروهاى عراقى روز دوم با تصميم خود از آنجا عقبنشينى کرد. نيروهاى همپيمان تنها بعد از چند روز از عقبنشينى نيروهاى عراقى مطلع شدند.
جورج پيرو: آيا هدف شما از اين حمله گرفتن اسير آمريکائى بود؟
صدام حسین:هر چند که اصول جنگ بر مبناى کشتن دشمن و به اسارت بردن آن است؛ ولى هدف عراق بعد از چهارده روز از تهاجم نيروهاى همپيمان به نيروهاى عراقی اين بود که خسارتهایى به نيروهاى دشمن وارد کنند.عراق نيز از در اختيار داشتن اسير آمريکائى بدش نمىآيد. به نظرمن گرفتن تعداد اسير آمريکائى تاثير بزرگى بر روحيه دشمن خواهد داشت. هجوم به خفجى شايد هم آن چنان مؤثر نبوده ولى در واقع ضرب شصتى به دشمن نشان داد و شايد اين حمله باعث شد آمريکائىها حملات هوايى خود را بيشتر کرده و حمله زمينى خود را براى مدت بيشترى به تاخير بياندازند.این حمله زمینیبايد مدتها پيش از اين صورت مىگرفت؛ ولى به عللى انجام اين حمله يک هفته به تاخير افتاد و باعث شد دشمن فرصت بيشترى براى حملات هوايى داشته باشد.اين امر باعث شد نيروى زمينى عراق بيش از پيش تضعيف شود. من تلاش عراق برای گرفتن اسيران آمريکايىبه منظورمتوقف کردن حملات هوايى نيروهاى همپيمان را به شدت رد میکنم.
جورج پيرو: در مورد موشکهای بالستیکی که به طرف اسراییل شلیک شد بگویید.
صدام حسین:خود من و نه شخص ديگرى دستور شليک موشکهاى بالستيک به اسرائيل را دادم؛زيرا هر چه بلا بر سر ما آمده از اسرائيل است. همه رويدادهاى مضر و منفى که براى عربها روى داده ناشى از اقدامات اسرائيل بوده است.اسرائيل در واقع سياستمداران آمريکایى را براى حمله به عراق تحريک کرده و دل آنها را نسبت به کشورهاى عربى پر از کينه و دشمنى مىکند. اسرائيل شروع کننده اين حملات بود؛ زيرا در سال 1981 تنها نيروگاه هستهاى عراق را مورد تهاجم قرار داد.از نظر عراق جنگ با اسرائيل هنوز ادامه دارد. جنگ 1991 به دو دلیل رخ داد. اول نفت و دوم اسرائيل. کويت در واقع تصميم نداشت عليه عراق اقدامى انجام دهد؛ ولى اين ايالات متحده بود که اين کشور را عليه عراق تحريک مىکرد.
جورج پیرو: ولى مورخان بر اين باور هستند که اين عراق بود که جنگ را شروع کرد؛ نه کويت.
صدام حسین: اين اقدامات کويت بود که باعث اين جنگ شد؛ ولى علل اصلى جنگ همان دو مورد است. من با این سخن که نیروهای عراقی در کویت شکست خورده و مجبور به عقبنشینی شدند، مخالفم. نيروهاىعراق در نتيجه تصميم دولت، دست به عقبنشينى زدند. ما با روسها بر سر عقبنشينى بحث و گفتگو کرديم و در نهايت عراق قبول کرد؛ ولىجنگندههای نيروهاى همپيمان در زمان عقبنشينىرسمى ارتش عراق از کویت، اين نيروها را هدف قرار دادند. طرح عقبنشينى نيروهاى عراقى از 12 آگوست 1990 تصويب شده بود؛ ولى هيچ کشورى از جامعه بينالملل يا حتى یک کشور عربى نبود که اين طرح را با عراق بحث و بررسى کند. فرانسوىها در ابتدا با اين طرح موافقت نمودند، ولى به دنبال فشار آمريکائىها مجبور شدند با طرح عقبنشينى مخالفت کنند. بعد از آن طرح روسهاعنوان شد و عراق نيز آن را پذيرفت.
جورج پيرو: در مورد نامه حسین کامل به علی حسن مجید که به نام شما ارسال شده بود، بگویید.در اين نامه که از طرف صدام مطرح شده بود از على حسن مجيد خواسته شده بود که ارتش عراق هر آنچه ممکن است در بازسازى عراق به کار آيد را از کويت به عراق منتقل کند.
صدام حسين: این سخن تنها یک اتهام بیاساس است. روال عادى نامهنگاریهاى دولتى اين است که چنين نامهاى از ديوان رياست جمهورى ارسال شده باشد، در حالى که حسين کامل حتى منشى هم نبود. وى فقط يک وزير در دولت عراق بود و معروف است که حسين کامل شيوه خاصى را براى اداره امور دارد.
جورج پیرو: منظور از «هر آنچه که در بازسازى عراق به کار مىآيد» که در نامه درج شده، همان وسايلى است که ارتش عراق با خود به کويت آورده يا اينکه وسايلى است که در عراق وجود داشته است؟
صدام حسین: من به هر حال به ارتش دستور ندادم تا وسايل ارتش کویت و دارايىهاىاین کشور به عراق منتقل شود. شايد منظور، برخى تجهيزات کويتى است که وزرا معمولا از آن استفاده مىکنند مانند برق، آب و وسايل حمل و نقل و گوشىهاى تلفن. اين در واقع يک پيام ساده وزير به يک وزير ديگر بود که از ديگرى مىخواهد وسايلى که نيروهاى عراقى با خود به کويت برده بودند را بازگرداند. در واقع داراییهای کویت به هیچ عنوان سرقت نشد.
صدام به عدي دستور داد گروههايي براي سرقت و غارت كويت و مصادرهء اشياء گرانقيمت اين كشور تشكيل دهد. آنها طلا، جواهرات، اشياء قديمي و ارزهاي مختلف خارجي را به سرقت برده و منازل مردم را غارت كردند.
تمام سردمداران رژيم بعث در غارت اموال كويت دست داشتند. عدي، اتومبيلهاي آلماني از نوع مرسدس بنز و ب.ام.و و اساب و وسائل ويلاها، خانهها و دستگاههاي تهويه را سرقت ميكرد. تمام وسائل باارزشي كه حتا در هتلها، بيمارستانها و سوپرماركتها موجود بودند، توسط عدي غارت شده و به سرقت رفتند. بقيهء مكانها و مؤسسات، سهم سارق ديگر، يعني حسين كامل حسن بود. بهرهء او، اتومبيلهاي غيرآلماني، مواد غذايي، ساعتهاي گرانقيمت و وسائل الكترونيكي بود.
يكي از افسران عراقي در خاطرات خود گفته است كه عدي و حسين كامل بر سر سرقت اموال مردم از كويت اختلاف شديد پيدا كردند و همين اختلاف در آينده تشديد شد و منجر به فرار حسين كامل و برادرانش از عراق و سرانجام اعدامشان توسط صدام گرديد.
به زودي بازارهاي عراق، مملو از كالاهاي مسروقه از كويت گرديد؛ به گونهاي كه همهء مراكز فروش، كالاهاي مورد نياز خود از طريق حسين كامل تهيه ميكردند. او گروههايي را براي غارت و گروههايي ديگر را براي فروش اموال به غارت رفته تشكيل داد و ميليونها دلار از راه فروش اموال مسروقهء مردم كويت، به حساب اين جنايتكار واريز شد.
حكايت جواهرفروش كويتي
علي شيميايي گروههايي را براي سرقت اتومبيلها و كالاهاي ديگر تشكيل داد. يك روز به او اطلاع ميدهند كه جواهرفروشي ساكن در ويلايي در اطراف كويت، بيش از صد كيلو طلا و جواهرات و ساعتهاي بسيار گرانقيمت دارد. علي شيميايي بلافاصله مزدورانش را به اين ويلا اعزام ميكند. آنها جواهرفروش نگونبخت را بلافاصله ميكشند و طلا و جواهرات و اشياء گرانقيمت او را غارت ميكنند و آنها در تابوتي قرار ميدهند و پرچم عراق را بر آن ميپيچند و اعلام ميكنند كه جنازهء يكي از نيروهاي عراقي است كه در صحنهء نبرد شهيد شده است. تابوت را به بغداد انتقال داده و از آنجا به مزرعهء شخصي علي شيميايي در اطراف بغداد منتقل ميكنند. علي شيميايي به جاي اينكه به افرادش كه يك افسر و سه سرباز بودند، پاداش دهد، آنها را فورن اعدام ميكند و جنازهشان را در ملأ عام در معرض ديد مردم قرار ميدهد و اعلام ميكند كه اين افراد اقدام به سرقت طلا از كويت كردهاند. تلويزيون عراق هم تصاوير آنها را پخش كرده و تهديد ميكند كه هركس دست به سرقت بزند، مجازاتش اعدام بدون محاكمه خواهد بود.
آغاز پايان
روز 15 ژانويه 1991، سازمان ملل متحد، آخرين مهلت براي عقبنشيني عراق از كويت را تعيين كرد. متحدين تهديد كردند كه اگر ارتش عراق عقب نشيني نكند، كويت را با زور آزاد ميكنند. دستگاههاي تبليغاتي صدام و حزب بعث، در مقابل اين تهديدات، تهديدات ديگري را مطرح كردند: «ما آخرين سرباز آمريكايي در كويت را آتش ميزنيم؛ به بوش درس فراموش نشدني خواهيم داد؛ عراق را به ويتنامي ديگر تبديل ميكنيم
مردم عراق گمان ميكردند صدام در آخرين لحظات از كويت عقبنشيني ميكند. ولي صدام ديوانهء جنگ و خونريزي بود و تصور ميكرد با موشكهاي دوربرد و تانكها و هواپيماهاي جنگي، ارتش آمريكا را شكست داده و درس فراموش نشدني به آنها خواهد داد.
خانوادهء صدام براي در امان ماندن از آسيب، به اردن فرار كردند. كارواني از اتومبيل، شبانه آنها را منتقل كرد. عدي و محافظانش، ساجده و دخترانش . . . حتا خانوادههاي وزيران و سران حزب بعث به الجزاير و از آنجا به برزيل و تعدادي هم به موريتاني رفتند. عدي از اردن به ژنو نزد عمويش «برزان تكريتي» رفت و تنها صدام و قصي در بغداد ماندند.
سرانجام در پايان مهلت تعيين شدهء سازمان ملل، در صبح روز 16 ژانويه 1991، بمبافكنهاي سنگين اف111 و اف117 متحدين، بغداد را به شدت كوبيدند. سپس ساير هواپيماها وارد صحنه شدند و بمبافكنهاي سنگين بي-1 مقرهاي احتمالي صدام را با بمبها و موشكهاي پرقدرت سنگرشكن هدف قرار دادند. تقريبن تمامي تأسيسات حياتي بغداد، در همان شب اوّل حمله، از كار افتادند. صدام در همان شب بمباران، بعد از آنكه از طرق مزدوران اطلاعاتي خود در عربستان سعودي خبردار شد كه امشب بغداد بمباران ميشود، اين شهر را ترك كرد. او و پسرش قصي و من نيز به همراه آنها به منطقهء «الدجيل» رفتيم. اين منطقه در فاصلهء 90 كيلومتري بغداد قرار دارد. در آنجا خانههايي در صفوف منظم احداث شده است كه ظاهرشان، نشان نميداد كه يك منطقهء نظامي باشد؛ بلكه خانههايي معمولي به نظر ميرسيدند. وارد يكي از آن خانهها شديم. در زير تمام اين منازل، پناهگاهي است كه به خارج از خانه راه دارد. درختان انبوه، جادههاي وسيع و راه ورود و خروج به پناهگاها را پوشانده بود. صدام بيشتر اوقات را در اين مكان به سر ميبرد و مرا به جاي خودش براي بررسي اوضاع به بغداد ميفرستاد. من از مناطقي كه توسط هواپيماهاي متحدين بمباران شده بودند و همچنين از نيروهاي مستقر در كويت، عليرغم حملههاي شديد هوايي، ديدار كردم. دستگاه هاي تبليغاتي رژيم، شجاعت صدام را مي ستودند و به مردم ميگفتند كه رهبر معظم با وجود بمباران شديد متحدين، با سربازانش ديدار كرد و احوال آنها را جويا شد؛ اما نميدانستند كه رهبر بزرگ اعراب! از ترس شديد در پناهگاه هاي الدجيل و ديگر نقاط خود را مخفي كرده است. صدام واقعن انسان بزدلي بود و من تصور نميكردم وي تا اين حد ترسو باشد.
نيروهاي عراقي مستقر در كويت، در وضع يأس و نااميد كنندهاي به سر ميبردند. راههاي كمكرساني به آنها به خاطر حمله هاي هوايي متحدين بسته شده بود. من بودم كه به نام صدام و براي بالا بردن روحيهها از نيروها ديدار ميكرد. صدام در آن ايام حتا تا مرز بصره نيز نيامد؛ چه برسد به كويت. او در پناهگاه ويژهء خودش سنگر گرفته بود. اين پناهگاه بسيار بزرگ بود و يك ميدان وسيع در جلو داشت كه به منزلهء يك فرودگاه كوچك عمل ميكرد و در آن دو فروند جنگندهء شكاري ميگ-29 و چند دستگاه خودروي ارتشي قرار داشتند. اين پناهگاه، داراي 4 اتاق بزرگ با درهاي آهنين بود و حتا اتاق بزرگي براي تشكيل جلسات در آن وجود داشت. صدام در تمام لحظات، آمادهء فرار بود و تا زمان عقب نشيني ارتش عراق از كويت، در همين حالت به سر مي برد.
«طارق عزيز» از مسكو به بغداد بازگشت و اعلام كرد كه عراق آمادگي دارد از كويت عقبنشيني كند. براي اولين بار بود كه عبارت شكست از زبان سران رژيم شنيده ميشد. آمريكايي خواستار تسليم بيقيد و شرط عراق بودند. هواپيماهاي آمريكايي در روزهاي آخر، اعلاميههايي را پخش ميكردند كه در آنها، سربازان عراقي را به تسليم فرا ميخواندند. در اين اعلاميه ها، نيروهاي عراق به ترك جنگ تشويق ميشدند و به آنها گفته ميشد كه هيچ راهي جز تسليم شدن ندارند /بنقل ازمیلیتاری
رئیس ستادارتش عراق درکتاب «صدام ازاینجاعبورکرد»می گوید:
کردند.
آن چه اتفاق افتاد عجیب بود. عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع بود و من رئیس ستاد ارتش بودم، ما نه از نزدیک نه از دور در جریان موضوع اشغال کویت نبودیم.
چه وقت از جنگ مطلع شدید؟
شب حوادث من در خانه ام خوابیده بودم. صبح رئیس دفتر فرماندهی کل قوا، سرلشگر علاء الدین الجنابی تماس گرفت و از من خواست که به دفتر فرماندهی کل قوا بروم و وقتی که وارد دفترش شدم گفت: «اشغال کویت را تمام کردیم». پرسیدم چگونه؟ گفت: «گارد جمهوری و نیروی هوایی و هواپیمایی ارتش اشغال کویت را انجام دادند.» یک ربع بعد وزیر دفاع عبدالجبار شنشل رسید و به همین شیوه به او هم ابلاغ کردند. تصور کن ارتش به سمت ماجرایی از این دست رانده می شود بدون این که وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش بدانند.
شوک بزرگی به ما وارد شد. کشور مورد هدف قرار گرفته کشوری عربی و همسایه بود ما می گفتیم که ما با ایران جنگیدیم نه تنها برای دفاع از عراق بلکه همچنین برای دفاع از عرب، در حالی که برای من کاملا روشن بود که مساله بدون حساب و کتاب انجام نشده است. این احساس تکان دهنده به من دست داد که سرنوشت عراق مطرح خواهد شد.
سه یا چهار روز بعد اولین دیدار با صدام حسین انجام شد. ما را خواسته بود، وزیر دفاع و من، برای دیدار فرا خوانده شده بودیم و ماشین ها ما را به منطقه رضوانیه منتقل کردند. بعد از گشتن در خیابان های کناری ما را سوار کاروانی کردند. وارد که شدیم دیدیم که نقشه هایی روی دیوارها آویزان است. یک ربع بعد صدام وارد شد. گفت: «خواهش می کنم قهر نکنید، من به شما عملیات آزادسازی کویت را خبر ندادم اما این به آن معنا نیست که به شما اعتماد ندارم. این کار را به دو دلیل کردم: اول این که اگر من به شما ابلاغ می کردم که سلسله ای از کارها را برای آماده سازی طرح تا آماده سازی وزرا و ستاد ارتش انجام دهید این مساله باعث می شد که نگاه ها متوجه این موضوع شوند و راز بر ملا شود، در حالی که من می خواستم عملیات ناگهانی صورت بگیرد. دوم من کویت را توسط بخش هایی که مستقیما زیر نظر من هستند انجام دادم نه توسط بخش های شما.»
بعد از آن به من گفت: «سرلشگر نزار، می خواهم گارد جمهوری را عقب بیاورم و از تو می خواهم که منطقه کویت را رصد کنی و بخش هایی از ارتش را جایگزین گارد جمهوری کنی که قرار است تا منطقه مرزی عقب نشینی کند و نیروی ذخیره باشد.»
در جلسه صدام خودش را خرسند نشان نداد، واکنش های جامعه جهانی شدید بودند.
به کویت رفتم و حجم نیروهایی که نیاز بود به آن جا بیاوریم برای این که جای گارد جمهوری را بگیرند برآورد کردم و طرح را اجرا کردیم. در روز نهم اشغال گزارشی استراتژیک نوشتم و به فرماندهی کل قوا و معاونش و وزیر دفاع فرستادم. در گزارش درباره حادثه و تغییرات شگرفی که در منطقه به وجود آورده، صحبت کردم، و این که در سطح منطقه و جهان ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد. اشاره کردم کاری که عراق کرد می تواند جنگ بزرگی را رقم بزند که می تواند شبیه یک جنگ جهانی کوچک باشد. و گفتم که کشورهای غربی در راس آنها ایالات متحده به همراه کشورهای عربی در این جنگ شرکت خواهند کرد و این جنگ از بازگرداندن کویت تا پایان دادن به عراق را طرح ریزی خواهد کرد.
چهار هفته بعد از اشغال کویت گزارشی عملیاتی نوشتم و در آن روشن کردم که چه رویارویی ای صورت خواهد گرفت و جهت هایی که نیروهای ائتلاف در پیش خواهند گرفت، چه خواهد بود، و امکانات دو طرف را مقایسه کردم. و به طور روشن اشاره کردم که جنگ صد در صد رخ خواهد داد، و ما در این جنگ شکست خواهیم خورد. و در گزارش توصیه کردم که ما عقب نشینی کنیم و مشکلات را از راه های دیپلماتیک حل کنیم.
در 18 سپتامبر 1990، یعنی شش هفته بعد از اشغال، صدام ما را برای جلسه ای که خودش به همراه وزیر دفاع و من و فرمانده نیروی هوایی و مدیر سازمان امنیت به همراه رئیس دفتر کل فرماندهی کل قوا، الجنابی، حضور داشتند، فراخواند. از ابتدای جلسه صدام ناراحت بود. صدام گفت: «سرلشگر نزار تو دو گزارش نوشتی از تو می خواهم درباره آنها توضیح دهی.»
شروع کردم دو گزارش را شرح دادن و اشاره کردم که امکانات ما اصلا کافی نیستند، این یعنی که فرصت مبارزه نداریم و در اماکنمان نابود می شویم. گفتم که حملات هوایی انجام خواهند شد و ظرف کمتر از یک ماه قبل از آن که جنگ برای حمله به نیروهای ما با حمله نیروهای زمینی آغاز شود، همه نقاط حساس و زیربناهای ما را ویران خواهند کرد.
صدام عصبانی شد و گفت: «چی، حملات هوایی که بخواهد یک ماه طول بکشد در کار نخواهد بود، تنها یکی دو روز حمله می کنند و بعد درگیری های زمینی آغاز خواهد شد و در آن جا است که ما به آنها درس خواهیم داد.» جواب دادم: «سرورم، به ما فرصت انجام چنین رویارویی ای را نخواهند داد، پل ها و سربازخانه ها و کارخانه ها را ویران خواهند کرد و در نهایت به نیروهای خط مقدم ما هجوم خواهند آورد.»
هنوز در بخش اول صحبت هایم بودم که صدام ناراضی ایستاد، همه ما هم ایستادیم و خطاب به من گفت: «سرلشگر نزار چرا به صراحت نمی گویی که نمی خواهی بجنگی.» این حرف مرا به درد آورد در حالی که من افسری حرفه ای هستم که به صراحت از موضوعی صحبت می کنم که سرنوشت کشور را مطرح می کند. بعد از این که حرفش مرا شوکه کرد به او گفتم: «سرورم، من نظامی ام و عمرم را در ارتش گذرانده ام و رئیس ستاد ارتش هستم و برای همین باید به تو حقیقت را بگویم. سرورم حقیقت بدتر از چیزی است که گفتم.» جواب داد: «خیلی خوب جلسه تمام شد.» خشم را به وضوح در چشمانش نشان داد.
از جلسه خسته و پردرد خارج شدم. کشور به سمت جنگ هل داده می شود و فرد مسئول به حرف من اصلا اعتنا نمی کند در حالی که من به عشق وطنم و بر اساس تجربه ام صحبت می کنم. صدام طوری مرا خطاب قرار داد انگار که من ترسیده ام. در حقیقت من برای کشورم ترسیده بودم، من نظامی هستم و می دانم که توان رویارویی را نداریم.
روز بعد، بعد از وقت کاری، یکی از افرادی که مورد اعتماد صدام بود نزد من آمد و پیامی شخصی را برای من آورد، اسم او ماجد بود و در کاخ کار می کرد. پیام برکناری من از ریاست ستاد ارتش را به من داد. در نامه آن طور که یادم است، آمده بود: «از صدام به سرلشگر تمام، نزار الخزرجی، برایم سخت است که به مردان (و نظامیان به طور ویژه) تغییر مناصبشان را ابلاغ کنم. در مرحله فعلی لازم است که منصبت تغییر کند. از همه تلاش ها و فعالیت هایت در جنگ قادسیه تشکر می کنیم. الآن شما در منصب مشاور در ریاست جمهوری منصوب شده ای. انتظار داریم که این سمت را بپذیری. واجب آن چیزی است که از گذشته با تو عهد بسته بودیم. صدام حسین.»
حقیقتش منصب جدید یک منصب تشریفاتی و کاملا بی ارزش بود برای همین در محل کار جدید حاضر نشدم. با رئیس دفتر فرماندهی کل قوا تماس گرفتم و به او گفتم: «من خانه هستم هر وقت نظر مرا خواستید به من پیام دهید به شما جواب دهم یا اگر لازم باشد کاری انجام دهم به من بگویید نزد شما حاضر شوم.»
این وضعیت من بود. مشاور نظامی در ریاست جمهوری، تا این که در سال 1996 کشور را ترک کردم.
در طول جنگ کجا بودی؟
در بغداد بودم. در هیچ چیز هم با من مشورت نکردند.
چه کسی طرح جنگ کویت را کشید؟
آن چه فهمیدم صدام شخصا طرح جنگ را در حضور حسین کامل و علی حسن المجید کشید. شاید از افراد نزدیک درباره مسائل مرتبط با جزئیات نیز کمک گرفته شد اما طرح توسط این سه نفر کشیده شد.
بعد از این که برکنار شدی چه تغییری در تعامل حکومت با تو شد؟
محافظان ویژه ای که در میان آنها افرادی از نزدیکان من بودند و مسئول حفاظت از خانه ام را بر عهده داشتند گرفتند. محافظان مرا به جای دیگری منتقل کردند و محافظانی از ]سازمان[ «امنیت ویژه» که قصی آن را مدیریت می کرد، جای آنها آمدند. وظیفه محافظان جدید زیر نظر گرفتن من و نظارت بر تحرکات من بود. ماشین هایی از سوی «امنیت ویژه» سر خیابان گذاشتند و تلفنم را کنترل می کردند. عملا چیزی شبیه حصر خانگی شدم بدون این که رسما چیزی درباره اجرای آن اعلام شود. به شدت زیر نظر بودم.
*رئیس هیات تحریریه روزنامه قطری العرب با حضور در شبکه الجزیره تاکید کرده بودکه ملک فهد می ترسید که بعد از کویت نوبت لشکر کشی عراق به عربستان شود.
برچسبهااشغال "کویت"پذیرش قطعنامه, اشغال "کویت"توسط صدام, اشغال کویت توسط عراق, اشغال کویت،نجات ایران, اشغال"کویت"توسط عراق, پیراسته فر, تاریخچه حمله صدام به کویت, جنایات صدام درکویت, حمله عراق به کویت, صدام چرابه کویت حمله کرد, غارت "کویت"توسط عراق, غارت کویت توسط صدام